Monday, May 11, 2015

اوج گیری جنبش مطالباتی و اهمیت هم بستگی بخش های مختلف نیروی کار!- بخش دوم

اوج گیری جنبش مطالباتی و اهمیت هم بستگی بخش های مختلف نیروی کار!- بخش دوم

نگاهی به بیانیه های انشاریافته تشکل های کارگری به مناسبت روزگارگر و نقاط قوت و ضعف آن ها*
بیانیه های تشکل ها و فعالان کارگری مستقل در مجموع، حاکی از طرح مطالبات عمده کارگری و آگاهی آن ها نسبت به اوضاع  و احوال حاکم برجنبش کارگری است. آن ها از مفاهیم تنگ و کلیشه شده از طبقه، که هنوزهم گریبان گیربرخی نحله ها و فعالین چپ است، عبورکرده اند. گرچه نفس این رویکردچندان تازگی ندارد، اما نشان دهنده فراگیرشدن درکی از مفهوم نیروی کار در چرخه تولید و بازتولیدگسترده نظام سرمایه، تأکید تئوریک و عملی به واقعیت وجودی اکثریت عظیم مزدوحقوق بگیران هم چون یک طبقه گسترده و جنبش طبقاتی آنان در مبارزه علیه سرمایه و رزم مشترک است. باین ترتیب آنها پایشان را نه بر روی ماسه های سست و لغزان یک اقلیت و هژمونی طلبی آن، بلکه بر صخره محکم اکثریت تحت اسثتمارجامعه سرمایه داری نهاده و افق های جدیدی را پیشاروی خود می گشایند.
نکات کلیدی عبارتند از:                                                                                                                             
الف- تأکیدبجا و درست آن ها براهمیت و ضرورت پیوندبخش های مختلف نیروی کار و زحمت اعم از کارگران صنعتی و خدماتی، یدی و فکری، رسمی و غیررسمی، موقت و غیرموقت و با مزدو بی مزد، ارتش بیکاران، ...  که وجه مشترک آن ها گذران زندگی از طریق فروش نیروی کارخود و تحت استثمارسرمایه قرارداشتن است. همانطور که اشاره شد لازمه چنین نگاهی به طبقه و همه لایه ها و طیف های متنوع مزدوحقوق بگیران، به لحاظ تئوریک مستلزم در نظرگرفتن چرخه سیستم تولید و بازتولیدسرمایه داری در کلیت خوداست و نه صرفا نگاه محددونگرانه به حوزه های معینی از این چرخه. طیف های کارگران و معلمان و پرستاران از مهمترین عناصرتشکیل دهنده طبقه و جنبش مزدوحقوق بگیران هستند که  قادرند به طبقه و جنبش آن مفصل بندی واقعی و نیرومندی بدهند. تأکیدبراین مسأله بویژه هنگامی که این گردان های مختلف در صحنه عمل بطورهمزمان فعال هستند، اهمیتی بیش از صرف بیان تئوریک دارد. در حقیقت نه فقط یافته تئوریک بلکه تقارن و همزمانی اعتراضات، و نیز اشتراک در مطالبات بنیادی در کناربرخی تمایزات طبیعی، مهمترین ویژگی لحظه های کنونی مبارزه طبقاتی را شکل داده و زمینه مناسبی را برای پیوندعملی آنها هم چون تولدیک رخدادمهم جنبش طبقاتی فراهم می سازد. رخدادی که انکشاف مبارزه طبقاتی و سایش رسوبات بازدارنده  آن را هم چون یک وظیفه مهم و عاجل پیشاروی کارگران آگاه و فعالان کارگری قرارمی دهد و نقش و فعالیت آنان را هدفمندساخته و به آن برد و دامنه جدیدی می دهد. تنها رهائی از دایره تنگ محدودنگری های سنتی مربوط به نیروی کار و معنای تک بعدی از طبقه و استثمارسرمایه است که می تواند به واقعیت سترگ اکثریت عظیم تحت استثمار در جوامع سرمایه داری، گوشت و پوست واقعی بدهد. خنثی کردن سیاست تفرقه افکنانه بورژوازی و حاکمان، بقایای توهم برخورداری از هویت ها و منافع جداگانه و امکان دست یابی به آن ها بدون این که ن آنیروی همبستگی واردمیدان بشود، دورشدن از خودبینی های فرقه ای و جادوی کلیشه ها، بخش مهمی از رسوباتی هستند که باید دور ریخته شوند. بی تردید تحقق چنین رؤیائی جهش بزرگی خواهد بود در تغییرتوازن قوای طبقاتی که اکنون زمینه های مناسبی برای آن فراهم آمده است. در تکوین چنین روندی نقش کارگران و معلمان و پرستاران آگاه و همه کنشگرانی که منافع مشترک و عمومی طبقه را بر هر منفعت دیگری رجحان بدهند نقش مهمی دارند. در این راستا تثبیت چنین نگرشی در میان صفوف کارگران آگاه و فعالین کارگری که بنظر می رسد در داخل حول آن اجماع نسبی صورت گرفته باشد، خود یکی از پیش شرط ها و حلقه های لازم در شکل گیری همبستگی طبقاتی و ذوب شدن هویت های کاذب و تفرقه افکنانه در صفوف کارگران و زحمتکشان بشمار می رود. در مباحثات مربوط به مفهوم نیروی کار و طبقه کارگرهم ، فرم و واژگان در قیاس با محتوای مقولات دارای اهمیت ثانوی هستند و نمی توان به شیوه مصنوعی فرم و یا واژگان را بر جنبش تحمیل کرد. بنابراین باید بدور از وسوسه تحمیل مصنوعی واژه ها عمل کرد. ممکن است معلمانی باشند که با وجودآن که از طریق نیروی کار و دسترنج خود و با حقوقی زیرخط فقرزندگی می کنند و دیگر از "منزلت"دورانی که کارمند و یقه سفیدخوانده می شدند چیزی در آنها باقی نمانده باشد و علیرغم داشتن خواست های کمابیش مشابه  با کارگران، هنوزهم تمایل نداشته باشند که خود را کارگر بنامند و چه بسا در فرهنگ متعارف آن ها عنوان کارگر به قشری خاص با ویژگی های خاصی اتلاق شود، اما این نوع باصطلاح پدیده های عرضی چیزی از اهمیت اصل موقعیت مشترک آن ها در برابرسرمایه و قدرت آن نمی کاهد. مهم مبارزه مشترک آن ها علیه ستم سرمایه و قدرت حاکم است تا عناوین و واژه گان. واژه ها و فرم ها همواره تابعی از مبارزه واقعی بوده و در طول زمان صیقل یابند و معنای دقیق تری پیدا می کنند. بهرصورت این مفهوم از طبقه در عموم بیانیه ها بویژه در بیانیه شورای برگزاری مراسم روزجهانی کارگر، با صراحت و شفافیت بیشتری موردتأکید قرارگرفته است. چنانکه در فرازی از آن چنین می خوانیم: "کارگران ایران اعم از کارگران کارخانه ها، معادن،کشاورزی، ساختمانی و عمرانی، کارگران خدماتی، کارگران رسته های بهداشت و درمان (مانند پرستاران و بهیاران)، کارگران عرصه ی آموزش(همچون معلمان) و کارگران حمل و نقل، نانوایی ها، کوره پز خانه ها، زنان خانه دار، کارگران عرصه های فروش و توزیع،کارگران در درجات مختلف همچون فنی و ماهر، کارگران شاغل در تولید و خدمات، کارگرانی که در امورهنری و یا فنی به فروش نیروی کارشان دست میزنند، بازنشستگان و نیز کارگران بیکارو کارگران فصلی و پروژه ای، همه و همه در مناسبات طبقاتی سرمایه داری در حال استثمارند؛ اینان همگی چاره ای جز مبارزه ی هماهنگ و متحد و سازمان یافته علیه سرمایه داری چه در شکل خصوصی و چه در شکل دولتی و نیز مبارزه ای مستقل از تمام جناح های مختلف سرمایه داری اعم از اصولگرا و اصلاح طلب نداشته و ندارند...."
 ب- دراین بیانیه ها هم چنین به حقوق برابربخش های مختلف نیروی کار هم چون دستمزدبرابرزنان و مردان و یا الغاء کارکودکان و نوجوانان (و آموزش رایگان آن ها)، نفی هرگونه تبعیض جنسی و ملی و نژادی و مذهبی، حق برخورداری بیکاران و یا کارگران زیرده نفر و موقت و پیمانی و ... یا بازنشستگان و کارگران مهاجر و افعانی از حقوق برابر و بیمه ها، و نیز تأکیدبر آموزش و بهداشت و بیمه رایگان و داشتن حق تشکل مستقل و بالأخره همبستگی با کارگران سایرنقاط جهان در مبارزه علیه سرمایه جهانی، پرداخته شده است؛ که بازتاب دهنده وجه دیگری از نگاه فراگیرآن ها نسبت به کلیت طبقه اعم از شاغلین و بیکاران و محذوفین، بهمراه نگاهی جهانی به طبقه کارگر و همبستگی آن است.
ج- بیانیه ها هم چنین بدرستی بر پیوندمطالبات صنفی با مطالبات سیاسی انگشت تأکید نهاده و از مطالبات مهمی چون آزادی همه زندانیان سیاسی و کارگران و معلمان زندانی، لغواعدام، آزادی بیان و اندیشه و مطبوعات و تشکل  از جمله احزاب ... و نیز مقابله با سیاست های کلان دولت در دفاع از سرمایه داری، دفاع قاطع به عمل آورده است. چنان که یکی از بیانیه ها تأکید می کند تا موقعی که این طبقه واردمبارزه سیاسی مستقل خودنشود، امیدی به تغییر و تحول واقعی نیست و بیانیه ای دیگر از مصاف بزرگ سیاسی که در پیش است سخن می گوید. در این بیانیه ها هم چنین به بحران هسته ای و رویکردکارگران نسبت به آن و به جنگ های منطقه ای و غیرمنطقه ای و فراخوان علیه جنگ که توسط قدرت های بزرگ و قدرت های منطقه ای برافروخته می شوند، تأکید می شود. اهمیت این رویکردها از آن جا است که هنوز هم هستند آوازه گرانی که با ُمثله و تجزیه کردن مبارزه طبقاتی به عناصرجداگانه مبارزات صنفی-اقتصای و سیاسی، عملا مبارزه اتحادیه ها و سازمان های کارگری را به خواست های صرفا صنفی تقلیل می دهند. آن ها به لطائف الحیل مبارزه طبقاتی را از گوهروجودی خویش یعنی اخگرسوزان ضدسرمایه داری تهی و آن را سترون می سازند (هم چون اوراق کردن یک اتومیبل به موتور و چرخ ها و بدنه و سایرقطعات). خوشبختانه رویکرداکثرتشکل ها و فعالان کارگری و کارگران پیشروداخل کشور، علیرغم تأکیدبجا برمطالبات معیشتی و عدم غفلت از آن ها به عنوان بسترپیشروی کارگران، به وضوح از آن نوع رویکردها فاصله می گیرند. البته وجودپیوندناگسستنی بین این حوزه ها، از همان بدوپیدایش جنبش سوسیالیستی و تدوین تئوری آن توسط مارکس و همفکران او امری بدیهی انگاشته می شده است که  مبارزه علیه سرمایه داری و برای سوسیالیسم بدون آن بی معنا بوده است، اما به موازات سترون سازی این مبارزه توسط بورژوازی و رفرمیست ها، تصور و توهم جدائی سطوح مبارزه مبارزه در میان کارگران و حتی نیروهای مدعی چپ هم ریشه دواند. و این درحالی است که مارکس، در رابطه با تشکل های کارگری و اتحادیه ها ضمن تأکید بر اهمیت مطالبات فوری و جاری کارگران برای بهبودزندگی اشان، بر مبارزه کارگران علیه نظام سرمایه داری به عنوان وجه مهمتری از مبارزه آنان نیز انگشت تأکید می نهاد. روشن است این مبارزه را کسی ابداع نمی کند، اما انکار چرا!.


همانطور که اشاره شد بیانیه ها در مجموعه خود، تاحدی تصویرگویائی از وظایف جنبش کارگری ارائه می دهند. با این همه برخی کمبودها و نارسائی های مهم و چه بسا از قلم افتاده وجود دارند که اشاراتی به آنها بی فایده نیست:
نکته اول- تأکیدلازم براهمیت مبارزه با محیط زیست هم به عنوان هم یک معضل کشوری و هم جهانی جدی که اگر روندتخریب کنونی که مستلزم تغییرات مهمی در مناسبات و بهره کشی انسان توسط انسان و طبیعت توسط انسان و عمدتا به وساطت سرمایه است، متوقف نشود بزودی و در همین قرن حاضر، شمارش معکوس ویرانی سیاره زمین و طبیعت آن شروع شده و به نقطه بازگشت ناپذیر و غیرقابل جبران خود می رسد. باین ترتیب خانه مشترکمان، زمین این ِملک مشاءبشر، از هم اکنون با تهدیدبزرگی مواجه شده است که براساس یافته ها معلوم شده، نقش خودبشر در این ویرانی تعیین کننده است. ابعاداین بحران در ایران تحت حاکمیت فقهاء که در آن، حاکمان به کسی حساب پس نمی دهند، بسیاروخیم تراست. ایران به عنوان کشوری که صنعتی محسوب نمی شود، تنها کشورغیرصنعتی در میان ده کشوری است که مسبب بیشترین آلایندگی و تخریب محیط زیست در رتبه بندی جهانی می باشند!. از هم اکنون پی آمدهای مخرب محیط زیست و کمبودآب به یکی از مهمترین دغدغه های مردم ایران تبدیل شده است که بقول عیسی کلانتری وزیراسبق و مشاورفعلی و کارشناس آب و کشاورزی، دامنه شتاب این ویرانی چنان است که اگر به سرعت اقدامات فراگیر و پایدار که خود بسیارهزینه بر و درازمدت هستند وعزم ملی می طلبند، صورت نگیرد بزعم وی50 میلیون نفر از مردم ایران مجبور به کوچ خواهند بود و این درحالی است که حضرت آقا سودای یک جمعیت 150 میلیون نفری ( آن هم از نوع خالص شیعی ی) را در سردارند. عیسی کلانتری محترمانه و با رعایت همه ملاحظاتی که گربه شاخش نزند، این خطر را به حضرت آقا گوشزدکرده است تا بلکه ایشان قاچ زین را گرفته و اسب سواری را پیش کش کنند!. انتشارسموم و آلودگی هوای تنفسی و ریزگردها که هم اکنون هم کشتاری خاموش و غیرمسئولانه براه انداخته اند،  تبدیل شدن دریاها و رودخانه های موجود به زباله دانی کارخانه ها و کشت کشاورزی با استفاده از آب های الوده و تصفیه نشده فاضل آب ها، مصارف انواع موادشیمیائی و یا نابودی حریصانه جنگل ها و موجودات کمیاب، همه و همه بخشی از ویرانی و مرگ و میرسیستماتیک محیط زیست کشور بشمارمی روند که عواقب آن بیش و پیش از همه دامنگیراکثریت جامعه یعنی کارگران و تهیدستان می شود. همانطور که اشاره شد مهمترین عامل تخریب محیط زیست خودانسان است و نه حوادث طبیعی و غیرقابل کنترل، و اعتراف به این واقعیت توسط نهادهای سرمایه داری و از جمله نهادهای کارشناسی سازمان ملل پس از سالیان دراز واجداهمیت است؛ چرا که با تأکید بر کنترل پذیربودن تعرض به طبیعت و کاستن از پی آمدهای آن، راه فراافکنی های سرمایه داران و دولت ها را تا حدی مسدود می کند و بر فشارجنبش ها می افزاید. وقتی از نقش تعیین کننده بشر در تغییرات جوی و پی آمدهای ناگوارآن سخن می گویئم در اصل از نظام مسلطی صحبت می کنیم که شیوه تولید و زیست بشرامروز را تشکیل می دهد و این نقش در عصرجهانی شدن سرمایه و ولع سیری ناپذیر وجهان خوارانه اش و با جنون مصرف و سودجوئی پایان ناپذیرش، و خلاصه کلام با کالائی کردن همه امورزندگی، مهم ترین عامل تهدیدکننده محیط زیست و زیست انسان بشمار می رود. امروزه در مبارزه طبقاتی علیه سرمایه وجه اجتماعی استثمار با وجه اکولوژیکی استثمارسخت گره خورده و با کالائی شدن طبیعت و تخریب زیستگاه بشر و میلیون ها گونه موجودات زنده، هردوی آنها به نحومشترک و یکسانی موردتهدیدسرمایه فرارگرفته اند. چنین پیوندتنگاتنگی در کلیت خود، مفهومی عمیق تر و همه جانبه تری از وجوه گوناگون مبارزه علیه سیطره سرمایه را بوجود آورده اند، بطوری که مبارزه علیه تخریب و نابودی محیط زیست بخش لاینفکی از مبارزه علیه سرمایه و سودخواری آن محسوب می شود. به موازات نفی بهره کشی انسان از انسان، برقراری رابطه بدور از بهره کشی طیبعت  برقراری تعامل متوازن و دو جانبه بین انسان و طبیعت، بدون دادن امکان نفس کشیدن به طبیعت برای ترمیم و بازیافت توان خود، گوئی بشر (هم چون گروگان سرمایه) به سرعت به سوی پرتگاهی بنام پایان تاریخ خود، می تازد؟!. بدیهی است در این رابطه کارگران و فعالان کارگری قاعدتا باید بیش از فعالان هر طبقه و لایه اجتماعی دیگردر مبارزه علیه تخریب محیط زیست و مراقبت از آن را که مستلزم تغییررادیکال مناسبات کنونی است به معنی واقعی پیشرو بوده و مطالبات معطوف به آن را به عنوان بخش مهمی از مطالبات و فراخوان های خود بداند و در جنبش های ضدتخزیب طبیعت فعالانه حضورداشته باشد. بدیهی است تلقی از آن به عنوان موضوعی خارج از حیطه مبارزه طبقاتی و مطالبات کارگری، خطائی است که با انکشاف مبارزه طبقاتی و رهائی بخش در زمانه ما خوانائی ندارد.*
نکته دوم: در شرابطی که بحران مهاجرت به عنوان یکی از جلوه های تحرک عنان گسیخته نیروی کار، به یکی از بحران های جهانی تبدیل شده و با رسیدن به حالت انفجاری به فاجعه مرگ هزاران پناهنده گریزان از فقر و جنگ انجامیده و مقامات رسمی هشدارداده اند که اگر اقدام مقتضی صورت نگیرد چه بسا بزودی ممکن است آمارتلفات به دههاهزارتن برسد؛ نمی توان سکوت کرد. در چنین شرایطی پرده برداری از سیاست سکوت و مماشت گرانه قدرت های مدعی تمدن و حقوق بشر و دموکراسی، و مشارکت ضمنی آن ها در این کشتار، و نشان دادن ریشه های مهاجرت واجد اهمیت است. از همین رو جاداشت و دارد که در بیانیه نیروهای ضدسرمایه داری و آنان که مدافع جهانی دیگر هستند، این فاجعه و عاملین بوجودآورنده آن را محکوم ساخته و از حقوق مهاجران و پناهندگان بخت برگشته ای که اکثریت آن را جوانان جویانی کار و زنان و کودکان فراری از فقر و جنگ و کشتار و تجاوز تشکیل می دهند، دفاع شایسته ای به عمل آورند.
نکته سوم: پیرامون درک از مقوله استقلال تشکل های کارگری و بسط معنا و فرمولاسیون های آن است. در بیانیه ها بدرستی بر تنوع اشکال سازمانی از اتحادیه تا شوراها و... تأکید شده است که البته این تنوع با در نظرگرفتن طیف بندی ها و تنوع گرایشات درونی طبقه اجتناب ناپذیربوده و با اتحادطبقاتی لازم و ملزوم یکدیگرند. هم چنین بدرستی بر استقلال این تشکل ها از کارفرمایان و دولت ها و احزاب و نهادهای مذهبی تأکید شده است. اما نباید فراموش کرد که بسته به رویکردهای مختلف نسبت به جنبش کارگری و تشکل یابی آنها، آن رویکردی که نخواهد صرفا به مسائل صنفی و مطالبات فوری معیشتی بسنده کند و پای بندبه مطالبات کلان سیاسی و ضدسرمایه داری هم باشد، استقلال واقعی بدون مبارزه برای گسستن چرخه معیوب بازتولیدکار- سرمایه و نظام کارمزدی که سرمایه داری بندناف شکوفائی و شرط وجودی خویش را مدیون آن است، ممکن نیست. سرمایه در اصل یک رابطه اجتماعی است که سعی در پنهان کردن و رازآمیزکردن خود دارد. با این همه شالوده سیستم بر دو مقوله بنیادی نیروی کار، یعنی کسی بطورمستقیم و غیرمستقیم در خدمت چرخه تولیدارزش اضافی قرار دارد؛ و سرمایه که انباشت ارزش اضافی تصاحب شده است، ازهم جداناپذیرند و به یکدیگر تعین و معنا می بخشند. از این رو طبیعی است تا مادامی که این رابطه، یعنی نیروی کار همچون شرط وجودی سرمایه، از طریق مبارزه ضدسرمایه داری به چالش گرفته نشوند، نمی توان از استقلال واقعی (و فراینداستقلال واقعی) تشکل های کارگری از سرمایه و سرمایه داران سخن گفت. استقلال فرایندی است که از وضعیت انقیادآورامروز تا رهائی نیروی کار از سیطره سرمایه جریان دارد و عجین با اخگرسوزان مبارزه ضدسرمایه داری است. بنابراین در استفاده از واژه و مفهوم استقلال در چهارچوب مناسبات سرمایه داری باید همواره محدودیت های آن نیز درنظرگرفته شود تا این توهم گه گویا در چهارچوب سرمایه داری کارگران می توانند استقلال واقعی و کامل بدست بیاورند، و ایضأ از تمکین به دوگانه کارگر و سرمایه هم چون جفت جدانشدنی از هم، اجتناب شود. بی شک بحث پیرامون این چالش و چگونگی فرموله کردن را باید بازگذاشت، اما در نگارش ها هم باید هوشیار بود که به تعاریف مطلوب بورژوازی چک سفید نداد و کل منطق تشکل ها با جهت گیری ضدسرمایه داری را دچارتناقض ذاتی نساخت. نباید فراموش کرد که در اینجا دو پیش فرض مسلم، مبنای این بحث ها و استنتاجات را تشکیل می دهند: نخست آن که مبارزه طبقاتی علیه سیطره سرمایه و قدرت آن در همه اشکال و در همه بافت ها و حوزه های جوامع سرمایه داری جاری بوده و از آن جداناپذیراست.دوم آن که حضور در این مبارزه و تقویت و جهت دادن به آن مبنای وجودی فعالیت کمونیست ها و نیروهای ضدسرمایه داری را همچون بخشی از جنبش هم اکنون موجود، بدور از فرقه سازی های متداول و گسیخته از این روندعمومی، تشکیل می دهد. براین اساس مبارزه برای سازمان یابی و مبارزه علیه سرمایه داری و مبارزه همچون یک کنشگرضدسرمایه داری و کمونیست از هم جدائی ناپذیرند. با این همه می دانیم که در نزدشماری از جریان های چپ و یا مدعی چپ، لااقل در قلمرونظری مثله کردن جنبش طبقاتی و تجزبه آن به مبارزات جداگانه صنفی و سیاسی، راه را برای سازمان یابی سرمایه دارانه طبقه کارگر و در چهارچوب سیستم هموارمی کند. در این رویکرد بین مبارزات جاری و سمت گیری ضدسرمایه داری و سوسیالیستی همواره دره ای پرنشدنی وجود دارد که سازماندهی صنفی و فاقدجهت گیری های ضدسرمایه داری بر این  اساس مطرح و مورددفاع قرارمی گیرند. بدیهی است در اصل منشأ این چالش ها و نزاع ها بین بورژوازی و جهت دهی آن به تشکل های نیروی کاربرای همسازکردن آنها با سیستم و سترون سازی مبارزه ضدسرمایه داری آن است، که موجب این گونه آشفتگی ها در صفوف طبقه کارگر و فعالان و مدافعان آن می گردد.
و بالاخره نکته چهارم و آخر، در بحث مربوط به کاستی های بیانیه ها، لازم است به یک ایراد و دستکم طرح یک سؤال مهم که ناظربه شیوه فعالیت است، نیز پرداخته شود: اگرتعدادامضاء های تشکل ها در بیانیه های اول ماه مهر را چون یکی از شاخص های  پیشرفت همکاری و اتحادصفوف کارگران و فعالان در نظربگیریم، متأسفانه شاهدیم که در طی سالهای اخیر- دراین حوزه- پیشرفت چندان محسوسی صورت نگرفته است. در این جا این سؤال مطرح می گردد که باتوجه به وجودگرایش ها و تشکل های دیگری که یا جداگانه به انتشاربیانیه پرداخته اند و یا اصلا بیانیه ای نداده اند، و نیز در شرایطی که در سال گذشته شاهدحرکت های مهمی چون اعتراضات کارگران ایران خودرو و اعتصاب غذای آنان و اعتراض برخی واحدهای صنعتی دیگر، کارگران معادن و پتروشیمی و...  یا انتشارطومارهای بزرگی در طی یکی دوسال اخیر بوده ایم، سوای معلمان و پرستاران و... چرا دامنه امضاء کنندگان باید تا این حد محدود باشد؟. آیا تلاش های لازم و بسنده ای که درخوراین هدف مهم باشد، برای مشارکت و جلب نظرآنان به عمل آمده است؟ یا وجودبرخی اختلافات حول برخی مطالبات و یا مضامین بیانیه ها، مانع آن شده است؟ آیا شیوه های مناسب و اصولی در جلب آن ها بکارگرفته شده است و یا احیانا کاربردبرخی شیوه های نادرستی که بجای جلب مشارکت دیگران، آن ها را دعوت به  پیوستن و ملحق شدن به یک رویکرد وجریان معینی می کند، مانع از گسترش این نوع مشارکت جوئی ها شده است؟. در حال حاضر نمی توان پاسخ قطعی برای این سؤال ها بدست آورد، اما بنظرمی رسد در کنارمشاهده نقاط قوت ها، انگشت گذاشتن بر این نوع نارسائی ها، ضرورت داشته باشد تا بتوان از طریق گشودن نقدسازنده  پیرامون تجربه ها، همبستگی طبقاتی و تکوین جنبش کارگری را بیش از پیش تقویت کرد. بخش سوم این نوشته راجع به چالش های های سال گذشته  پیرامون تشکل کارگری و برخی موضوعات مرتبط با آن خواهد بود.



*- قطعنامه تشکلها ونهادهای مستقل کارگری به مناسبت اول ماه مه ٢٠١۵ – ١١ اردیبهشت 1394  

*- بیانیه شورای برگزاری مراسم روزجهانی کارگر-ایران سال 94

 



No comments: